English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7685 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
veal U گوشت گوساله
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
schnitzel U کتلت گوشت گوساله
hindquarter U نصف قسمت خلفی گوشت گاو یا گوساله وگوسفند
hereford U نوعی گوساله گوشت قرمز ازنژاد انگلیسی که صورت سفیدی دارد
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
galantine U خوراک سرد گوشت گوساله وجوجه و دیگر جانوران که استخوان ان را در اورده باشند
broiled meat U گوشت سرخ کرده
fry U گوشت سرخ کرده
fries U گوشت سرخ کرده
frying U گوشت سرخ کرده
carbonado U قطعه گوشت کباب کرده
hamburg U ساندویچ گوشت گاو سرخ کرده
hamburger U ساندویچ گوشت گاو سرخ کرده
hamburgers U ساندویچ گوشت گاو سرخ کرده
scrapple U خوراک مرکب از گوشت سرخ کرده وادویه
profound gangrene U یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد
biltong U گوشت خرد کرده ونمک زده خشک شده در افتاب
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
salami U گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
pomace U گوشت سیب گوشت میوه
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
club steak U قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
farrows U بی گوساله
farrowing U بی گوساله
veal U گوساله
bull calf U گوساله نر
calf گوساله
farrowed U بی گوساله
farrow U بی گوساله
calves U گوساله
heifers U ماده گوساله
calved U گوساله زاییدن
calve U گوساله زاییدن
calves U چرم گوساله
bullocks U گوساله وحشی
freemartin U گوساله خنثی
vealer U گوساله پرواری
vealy U گوساله وار
cow calf U گوساله ماده
vitular U گوساله وار
steers U گوساله پرواری
steered U گوساله پرواری
steer U گوساله پرواری
enseal U گوساله ابی
heifers U گوساله ماده
heifer U ماده گوساله
calf U چرم گوساله
calf skin U پوست گوساله
calfskin U پوست گوساله
seal U گوساله ماهی
seals U گوساله ماهی
bullock U گوساله وحشی
heifer U گوساله ماده
vellum U پوست گوساله
kip U پوست گوساله وبره
kipping U پوست گوساله وبره
vellum U کاغذ پوست گوساله
to break a colf U رام کردن یک گوساله
kipped U پوست گوساله وبره
sealer U شکارچی گوساله ماهی مهردار
kipskin U تیماج پوست گوساله یابره
fatling U بره یا گوساله ویاحیوان پرواری
herself U خودش
himself U خودش
itself U خودش
law calf U پوست گوساله رنگ نشده که برای جلد کتابهای قانون بکار می برند
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
to his own profit U بفایده خودش
in his own similitude U مانند خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
number one <idiom> U برای دل خودش
herself U خود ان زن خودش را
in his own name U بخاطر خودش
in his own name U به اسم خودش
in his own hand writing U بخط خودش
in his own similitude U بصورت خودش
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
It is her all right. U خود خودش است
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
proud flesh U گوشت نو
flesh-and-blood U گوشت
brawn U گوشت
granulation tissue U گوشت نو
flesh and blood U گوشت
meats U گوشت
basting U گوشت
meat U گوشت
flesh U گوشت
viand U گوشت
preserved meat U گوشت
pulpless U بی گوشت
pancreas U خوش گوشت
carnification U گوشت سازی
fuzz ball U گوشت زیادی
brisket U گوشت سینه
carnosity U گوشت زیاد
butchery business U گوشت فروشی
gambrel U قلاب گوشت
emaciated U گوشت رفته
carneous U گوشت مانند
outgrowth U گوشت زیادی
meatiest U گوشت دار
green meat U گوشت کهنه
collop U برش گوشت
fruit pulp U گوشت میوه
meat fly U مگس گوشت
blowfly U مگس گوشت
carrion U گوشت گندیده
fleshmonger U گوشت فروش
flesher U گوشت فروش
meatier U گوشت دار
meaty U گوشت دار
flesh hook U قلاب گوشت کش
beef tea U جوهریاشیره گوشت
flash hook U قلاب گوشت
caruncle U گوشت پاره
lambs U گوشت بره
dripping U چکیده گوشت
lamb U گوشت بره
mince U گوشت قیمه
minces U گوشت قیمه
consomme U اب گوشت تنگاب
pancreases U خوش گوشت
spareribs U گوشت دنده
rib U گوشت دنده
french chop U گوشت دنده
diastasc U اب خوش گوشت
Recent search history Forum search
2New Format
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1A successful man is one who can lay a firm foundation with the bricks that other throw at him
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1construed
1What's on your mind
1she loved to have the last word.
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1cartridge
1This is largely self-evident;
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com